کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : اعظم سعادتمند     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

ای خـالـق راز و نـیـاز عــاشـقـانـه            در پیـشگـاه عـشق مـخـلـوقی یگـانه

ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه            سـجــادۀ تـو دشـت‌هـای بـی‌کــرانـه


دارنـد در دسـتـانِ هـنـگـامِ قـنـوتـت            گـنجـشک‌هـای بی‌شـمـاری آشـیـانه

تسـبـیح می‌گـویی تمام خـلـوت شب            با رودهـا با اشـک‌هـایت دانـه دانـه

فرزند زمزم! کـیستی، اهل کجایی؟            در چشم‌هایت داری از کـوثر نشانه

فریاد عاشـوراست موج پرچمی که            وادی به وادی می‌بری بر روی شانه

وقـتی که در حـال مـرور کـربلایی            عـالم سـراسـر می‌شـود پـروانه‌خانه

این بیت آخر با خودش دارد درودی            بر مـادرت، آن شـهـربانـوی زمانـه

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ناگهان پر می‌کشی دریا به دریا می‌روی            آه ای ابـر کـرامت تا کجاها می‌روی...

برنمی‌داری سرت را از بهشت سجده‌گاه            کس نمی‌داند که هستی یا ز دنیا می‌روی


آن‌چنان لبریزی از شور مناجات و دعا            کز حضیض خاک تا اوج تماشا می‌روی

یک صحیفه نور می‌نوشد دلم تا با توأم            من دلم می‌گیرد از این لحظه‌ها تا می‌روی

صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظه‌ای            آه، ما را هم ببر با خویش هرجا می‌روی

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثمن

آمـد از راه، امـامِ دگـری مـثـلِ عـلـی           سر زد از خاک دوباره شجری مثلِ علی

خانۀ حضرت ارباب شده رشگِ جنان           نـور بارید ز رویِ قـمـری مثـلِ عـلی


در مدیـنه‌ست ولی کعبه طوافش بکند           پُر شده گوشِ جهان از خبری مثلِ علی

وارثِ چـارمِ پـیـغـمـبـرِ اسـلام رسـیـد

نایبِ شـیـر خـدا بود سـرانـجـام رسیـد

آبـرو یافت دوبـاره گل گـلـزارِ حسین           رونق آمد به سـراپـردۀ بـازارِ حـسین

بانویِ مُلکِ عجم، مادرِ با نام و نشان           شده دلـبـاخـته و حافـظِ اسـرارِ حسین

زینتِ سـجـده و سجّـاده رسيده ز افـق           تا شود آیـنه دارِ گـل رخـسارِ حـسـین

سر زد از خانۀ اربابِ وفا؛ نـورِ جلی

آمده چونکه علی‌ابن الحسین ابن علی

آمده آنکه چنان شیرخدا بت شکن است           مرد جنگی‌ست و آمادۀ هر تن به تن است

خطبه‌ای خوانَد و او فاتحِ شامات شود           بسکه مانند علی صاحبِ نطق و سخن است

عَـلـَم کـربـبـلا بـا نَـفـَـسش بـاقی مانـد           غیرت اللّه زمانه‌ست عمویش حسن است

از حسن یاد گرفته که شود باز صبور

این علی ابن الحسین‌ست پُر از شورِ نشور

آمـده آنکه به هـر شیـعـه مـصّلا بدهد           سیـنه چاکـانِ حـسین را تبِ بالا بدهـد

آمده تا شـود اسطـورۀ هر گـریه کُـنی           پایِ پـروندۀ هر سیـنه‌زن امـضا بدهد

آمـده عــزّت اســلام شـود یــوم الابـد           تا که بر سجده کـنان معـنیِ والا بدهد

عـاشـقی را به گـمانم گُهـرِ ناب رسید

وارثِ واقـعیِ حـضرت اربـاب رسید

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت            اصلاً قنوت راه به تقوی شدن نداشت

هرگز نـماز خلـق تمـاشا شدن نداشت            قـرآن بی‌کـلام تو مـعـنا شـدن نـداشت


با تو دوباره طلعـت کـوثر طلوع کرد

آئـیـنـۀ عـبـادت حــیــدر طـلـوع کـرد

ای مـقــتـدای گـریـۀ شـب زنـده‌دارهـا            دسـتت امـیـد سـفـرۀ  هـر چـه نـدارها

داریـم از صـحـیـفـۀ تو سـایـه سـارهـا            یـادت نجـات بخـش هـزاران هـزارها

ای ابـرهـا مـطـیـع دعــای غـلامـتـان

باران چه قـابل است به پای غلامـتان

دنیا هـنـوز مثل تو عـابـد نـدیـده است            جبـریل بال زیر قـدومت کـشیده است

با گریه‌هات نبض عبادت تـپـیده است            شیطان امید واهی‌اش از تو بریده است

ای خط به خط کتاب تو تفـسیر بندگی

جاری ست با تو عـطر مزامـیر بندگی

دریـایـی و اسـیـر تـلاطـم نـمـی‌شـوی            جز کوه سر به مهـر تجـسّم نمی‌شوی

با خط کـفـر مست تـفـاهـم نـمی‌شـوی            جز در قـنوت نیمه شبت گم نمی‌شوی

پـیـشـانی بـلـنـد تو سـجـاد بـوده اسـت

نـامت همیـشه زینت عـبّاد بـوده است

عـرفان نسـیـم صبح ابوحـمـزه‌های تو            لبـیـک مـی‌رسـیـد بـه هـر ربـنـای تـو

داوود جـان گرفـتـه ز لحـن دعـای تو            یک روز شاه می‌شـود آخـر گـدای تو

حرف گدایی است ببـین دست خالی‌ام

این اشک‌های شوقم و این خسته حالی‌ام

ای عشق بی‌حرم حرمت چشم‌های ما            خـاک بـقــیـع نـاب‌تـریـن تـوتـیـای مـا

بارانی است نـذر تو حال و هـوای ما            از غم ترک ترک شده بغض صدای ما

هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست

تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست

معـراج چشم عـاشـق ما جـنّت البـقـیع            تا بـوده بـوده قـبـله‌نـما جـنّـت الـبـقـیع

یک شعبه‌ای ز عرش خدا جنّت البقیع            سـایـه نـشـین کـربـبـلا جـنّـت البـقـیـع

غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع

سنگ مزار جای ضریح است در بقیع

جز تو که در مـقـابل شعـله امـام شد؟            در فصل خون مسافر تکـفیر شام شد؟

بر روی نـیـزه شـاهـد مـاه تـمـام شـد؟            چل سال اشک و ماتـم تو مـسـتدام شد

چل سال اشک ریخته با روضه‌های آب

چـل سـال یاد تـشـنـگی کـودک ربـاب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد در ردیف قافیه تغییر داده شد زیرا عبارت « از حرمت شد دلم شکست » ردیف است و و حروف ردیف حتما باید عیناً تکرار شود و اگر بخواهیم بگوئیم فقط عبارت « حرمت شد دلم شکست » ردیف است آنگاه قافیه مشگل خواهد داشت زیرا عبارات « صحبت از» با «غربت» هم قافیه نیستند.

هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست            تا حرف غـربت حرمت شد دلم شکست

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سیدرضا حسینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

از شعف امروز گیتی رشگ فردوس برین است            پنجم شعبان و میـلاد امام چارمین است

از پـدر شهـزادۀ والا ز مـادر شاهـزاده            مصطفی فخر دو عالم را چهارم جانشین است


باب وی شاهنشه کونین و ماه مشرقین است            شهربانو مادرش شهزادۀ ایران زمین است

نام زیبایش علیّ ابن حسین ابن علی بود            کو مُلقّب از حق یکتا بزین العابدین است

کی تواند ذرّه گوید مدح خورشید جهان را            من یکی از ذرّه کمتر او خور افلاک دین است

شرق انـوار الـهـی آسـمـان هـشت نـیّـر            مخزن علم لدّنی دُرج دُرهای ثمین است

ممکن است اما صفات واجبی از وی هویدا            مظهر ذات و صفات خالق جان آفرین است

محـرم اسـرار یـزدان عـالم آیـات قـرآن            حجّت خلّاق رحمان اصل قرآن مبین است

می‌ ندانم چیست حکمت خسروی با این جلالت            دست بسته دلشکسته دستگیر قوم کین است

مطلع انـوار لامع بـسته اندر غـل جامع            ای عجب جوید معینی آنکه عالم را معین است

خارجی خوانند نامش مسلمین بی‌حقیقت            آنکه جدّ امجدش اسلام را رکن رکین است

دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته            و ز ستم های فراوان، عمه‌هایش دل غمین است

گفت کای قوم دغل ما میهمانیم اندرین شهر            حرمت مهمان مگر در کیشتان آخر چنین است

مصطفی اجر رسالت حُبّ قربی کرده تعیین            معنی حُبّ و مودّت امت بی‌شرم این است؟

شعر«سعدی زمان» را بنگرد با چشم تحسین            آنکه در این فن دارا خود ادیب نکته بین است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ موضوع جشن و شادی خندیدن و ... در شهرهای بعلبک و شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ۵/۱۲۱؛ أمالی مفید ۳۸/۳۶۷؛ اللهوف۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ۴/۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ۲/۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۰۹؛ جلاءالعیون ۵۹۳؛ بحارالأنوار۴۵/ ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ۴۸۵؛ قمقام ۵۱۶؛   نفس‌المهموم ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ۲۹۹؛ مقتل جامع ۲/۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته            کف زنان آن قوم عدوان، عمه‌هایش دل غمین است

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مصطفی اجر رسالت حُبّ قریی کرده تعیین            معنی حُبّ و مودّت امت بی‌شرم این است؟

 

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : رحمان شاجری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بشارت باد بر یاران که عالم خُلد رضوان شد            بِهین میلاد فخرالساجدین آن شاه شاهان شد

عیان شد پنجم شعبان ز الطاف خداوندی            به برج معرفت ماهی تجلّا کرد و تابان شد


پدر سلطان دین و مادرش هم دختر شَه بود            مبارک مقدمش فخر حجاز و ملک ایران شد

زبانم قاصر از مدحش چسان گویم حسین اورا            در آغوشش کشید و از لبش بوسید وخندان شد

علی نام و لقب سجاد و زین العابدین شهرت            هویدا آفتاب و معدلت در ماه شعبان شد

همی دانم صفات لم یزل از وی هویدا گشت            زبان بگشود و درگهواره یزدان را ثنا خوان شد

همان زین العبادی که زدند او را غل و زنجیر            همان آزادمرد آخر اسیر قوم عدوان شد

برفت از کربلا بر کوفه و از کوفه بر شامات            چرا عالم نشد ویران چو جایش کنج ویران شد

بگِرد شمع رخسارش بگَرد ای«شاجری»هردم            پرِ پروانهٔ دل سوخت اندر جمع و بی‌جان شد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پنجم شعـبان رقـم زد روزِ بی‌مانـند را            بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را

بارشِ باران خـبر آورده این پیـوند را            لحـظۀ شـیـرینِ مـیلادِ پـدر فـرزنـد را


عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین

خواند او را حضرت حق؛ أَنْتَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ

در قنوتش آیه‌ایه شوقِ استغـفار داشت            در دل محراب با عرشِ خدا دیدار داشت

اینچنین در هر زمان آرامشِ بسیار داشت            در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت

از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است

شک ندارم که صحیفه شیوۀ دینداری است

ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب            ربّناهایش حلاوت داشت با طعمِ رطب

چرخشِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب            شد علی‌بن الحسین و عشقِ با اصل و نسب

هم رگ و هم ریشه‌ایم و شد برایمان عزیز

هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز!

دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود            نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود

در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود            محض سائل‌ها فقط لطف و کرم آورده بود

داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه

بود مـولـودِ چـهـارم از تـبـارِ فـاطـمـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سوم شعـبان رقـم زد روزِ بی‌مانـند را            بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را

بیت زیر به جهت تطبیق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین            خواند او را حضرت ارباب؛ زین العابدین

مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید            گفت از الست و قافـیه قالـو بلی شنـید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید            از یـار آشــنـا ســخـن آشـنــا شــنــیــد


چشم تو بود روز ازل غـمزه ساز شد
نورت ظهور کرد و ابوحمزه ساز شد

دست تو ربـنـای قـنـوت اجـابت اسـت            سـجـادۀ تـو قـبـلـۀ اهـل عـبـادت اسـت
اشکـت نـزول آیۀ بـاران رحمت است            لبهای تو صحیفۀ عرفان و حکمت است

هرکس کلاس درس تو را مستعد شده‌ست
پای دعای خمسه عشر مجتهد شده‌ست

از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست            آغشته با دعـای تو رزق حلال ماست
شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست            ایرانی است مادر تو، این مدال ماست

ما را علی غلام حسینش خـطاب کرد
از ما عروس فـاطـمه را انـتخاب کرد

در شام، غیرِ بغض تو در سینه‌ها نبود            مسـجـد مـحـلِّ رویـش آئـیـنـه‌ها نـبـود
جز بـوسـۀ مـعـاویه بر پـیـنـه‌ها نـبـود            منـبر که جای بـازی بـوزیـنـه‌ها نـبود

منبر برای حـج تو میـقـات عـشق بود
حق با علی ست، خطبه‌ات اثبات عشق بود

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

مـرا در هــوای نـجـف آفــریـد            مـرا حـق بـرای نـجـف آفـریـد
خدا خواست عاشق شوم پس مرا            به یا مـرتـضـای نـجـف آفـرید


ستونهای این آسمان را خودش            زِ گـلـدسـتـه‌های نـجـف آفـریـد
خدا خواست دنیا بهشـتش شود            که ایـوان طـلای نـجـف آفـرید

رُطب‌های آنجـا مرا مست کرد
مرا چـاییِ کـربـلا مـسـت کرد

تـو دامــادِ ایــرانـیِ مــا شــدی            تو مهـمـان مـهـمـانـیِ ما شـدی
تو زیـبـاتـرین جـلـوه‌هـای خـدا            مـنـاجـات شـعــبـانـیِ مـا شدی
گرفته است بوی تو این سرزمین            دلـیـل مــسـلــمـانـیِ مــا شــدی
اگر خاک ما خاک عشق علی است            خـودت آمـدی بـانـیِ مـا شـدی

به ایران صـفـا را تو آورده‌ای
امـــام رضــا را تـــو آورده‌ای

زمین پُر شد از عطر گلخانه‌ات            که بوی حسن می‌دهـد خانه‌ات
علی هـستی هـمسرت فـاطـمه*            کَرَم در کرم داشت کـاشـانه‌ات
پس از تو رسـیـدنـد تا مجـتـبی            کریمان زِ فـیـض کـریـمـانه‌ات
اگر هشت معصوم ما می‌رسند            به بیتِ حـسن بـیت فـرزانـه‌ات

زِ تو بر حسین و حسن منتصب
حسن زاده‌انـد و حـسینی نصب

نـسـیـمی مرا سمتِ سـجـاده‌ات            سـحـر می‌بـرد تا سـرِ جـاده‌ات
هـوای زیـارت سـرم زد ربـود            دلــم را ســرِ زُلـف اُفــتــاده‌ات
خدا را در این خانه دیدم فـقـط            من از بـرکـت سـفـرۀ سـاده‌ات
مـیـانِ عـلـی‌اکـبـر و اصـغـری            که تا دل بری از دو دلـداده‌ات

پـــدر گـفـت تــاج ســرم آمــده
عــلــیِ عــلــی اکــبـــرم آمــده

تـو جـام بــلا بـا بــلا مـی‌زدی            تـو قـالـو بـلا با رضـا می‌زدی
اگر جلـوه می‌کردی آقا خودت            سـرِ لـشکـرِ کـیـنـه را می‌زدی
بنا این نبود و خدا این نخواست            اگر نعـره یا مرتـضی می‌زدی
عـلـمدار مـحـوِ تو می‌شد فـقـط            به تیغِ عـلی ضـربه تا می‌زدی

زمین می‌شود خاک طوفان زده
که فرزند حـیـدر به میدان زده

تو پنهـان به حـجِ خدا می‌روی            به دنـبال جـا مـانـده‌ها می‌روی
تو خود کعبه‌ای مکه‌ای زَمزمی            بـرای زیـارت کـجــا مـی‌روی
تو بر دوشتان بارِشان می‌کشی            شبـیـهِ شبِ مـرتـضی می‌روی
تو بر زخمِ زنجیر نان می‌بَری            کـنـارِ فـقـیــر و گــدا مـی‌روی

کریمی به بیتت حرامی نشست*
سر سـفـرۀ تو جـذامی نـشـست

مـرا می‌بَـری تـا مـلاقـات خود            به سوی خـدا با منـاجـات خود
مرا مسجـد و کـعـبه و دِیر کن            ببـر تا تـمـاشـایِ مـیـقـاتِ خود
بـیـا فـارغ از قـیـل و قـالـم نما            مرا پُر کن از نـورِ اوقات خود
صحیفه گـشودم به درکَت رِسَم            لـبـم آشـنا کن به سـوغـات خود

بـیـا جان من سـر به راهـم نما
ابوحـمـزه خـوان و نـگـاهم نما

الـهـی وَ رَبـی نـعـیـمـی نـعـیـم            و نحن المُسیئونَ جُرمی جَحـیم
وَ اِن کانَ ذَنـبـی عـظـیمُ کـبـیر            و عـفُّک قدیم و لطـفک عـظیم
و ابکی علی ضیغ قبری و حشر            تَـرَحَّـم عـلی عـبـدک یا رحـیـم
وَ غَفِّر ذنوبی و سَـتّـِر عـیـوب            وَ حَـقّـِق رجـایـی اَلا یـا ‌کـریـم

فـقـط آمـدم با سـری سـر بـِزیر
امـیـری حـسـین فـنـعـم الامـیر

: امتیاز
نقد و بررسی

*فاطمه بنت الحسن علیهما السلام مادر جلیله امام باقرعلیه‌ااسلام

**اشاره به پناه بردن مروان حکم ملعون در واقعه حره به بیت امام سجاد علیه‌ااسلام

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دور و بـرش دلــدادۀ مـاهــر نــدارد            از شیـعـیـانش یک نـفـر عابر ندارد

مردی که فرمان می‌پذیرد عرش از او            بالاسـرش یک خـادمِ حاضـر نـدارد


تـنـهـا صـدای حـرکـت بـالِ کـبـوتـر            شـور و نـوایی نیـست و ذاکـر ندارد

شاعر شدم تا پَست فطرت‌ها نگویند            بیـتی به نامش نیست و شاعـر ندارد

جـانـم فـدای آن امـامـی که مـزارش            یـک آســتــانِ تــا ابــد دایــر نــدارد

آتش به جانم می‌کشد هر سال، شعبان            مـیـلاد آقـایـی کـه یـک زائـر نـدارد

نامش علی بن الحسین است و بدانید            از کـربلا جز داغ، در خاطر ندارد!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم            لب تشنه به سرچشمۀ احساس رسیدیم

با شبـنـمی از اشک به الـماس رسیدیم            وقـتـی بـه در خـانـۀ عـبـاس رسـیـدیـم


ای عـشق! دخـیـلـیم به لبـخـند ملـیحت

پر می‌کشم امشب به تـمنای ضـریحت

تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقی‌ست            تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقی‌ست

تا در سر من شور حجازی و عراقی‌ست            سرمستم و مستی من از حضرت ساقی‌ست

سـاقـی نـجـف! از مـیِ سـقّای تو مستم

مابـیـن دوراهی نـجـف عـلـقـمه هـستم

امشب حرم کعبه همین بیت گلین است            بـنـتِ اسـدِ امـشـب‌مـان اُمِّ بـنـیـن است

بـا نـام عـلـی نام ابالفـضل قـرین است            والله اسـدالله هـمـین است هـمـین است

یـعـنـی کـه عـلـی آمـده از راه دوبـاره

بـنـت اســـد آرد اســـد الــلــه دوبــاره

خوب است که من بعد نیاید سحر از راه            وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه

مـاهـی که درخـشـیـده به دسـتان یدالله            ای دست نگـاه حسد از روی تو کوتاه

شب بارقـه‌ای در دل چـشمان سیـاهت

لاحـــول ولا قـــوة الا بــه نــگــاهــت

آیـا قـلـمـی هـسـت کـه روزی بـتـوانـد            تا مـدح تـو را بـر خـط دفـتـر بـنـشاند

اوصـاف تو بایـد به جـنـونـم بـرسـانـد            جا دارد اگر عـالـمی از شوق بخـواند

ای اهل حرم میـر و وعـلـمدار رسیده

سـقـای حـسـین سـیـد و سـالار رسـیده

کافی‌ست قدم رنجه کنی در دل پیکـار            کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار

دشمن شود از ضربۀ شمشیر تو بیزار            کی آیـنـۀ تـیـغ تـو گـیــرد رد زنـگـار

ای معرکه مغلوب تو و غرّش خشمت

بی‌جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت

در وصف تو در کام گرفـتیم زبان را            مشـتاق تو دیـدم طـپش هر ضربان را

عشق تو برانگـیخـته ادیـان جـهـان را            مسحـور خودش کرده دل ارمـنیان را

چون آذریان امشب، می‌خوانمت از جان

قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان

مـن قــطـرۀ وامـانـدۀ دریــای وصـالـم            من سـائل هر روز و گـدای سرِ سـالم

نام تو به لب دارم و بهـتـر شده حـالـم            مـشـتـاق زیـارت شـده‌ام بـیـن خـیــالـم

در حـسرت تو دل به دل اشک سپردم

مانـدم که چرا از غـم هـجـر تو نمردم

: امتیاز
نقد و بررسی

قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان، این عبارت آذری است و به معنای قربان تو شوم عباس جانم فدایت شود

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در حـسرت تو دل به دل اشک سپردم            ماندیم که چرا از غمت هجر تو نمردم

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : رضا مشهدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را            چگـونه نقـش زنم چـشـمۀ عـبـادت را

چگونه ثبت کنم لحـظه‌های طاعت را            چگـونه رسم کنم راه و رسم غیرت را


اگـر تـمـام ادیـبـان ز تـو قــلـم بـزنـنـد

به اذن حـیـدر کـرار از تو دم بـزنـنـد

تویی که بر هـمۀ خـلـق مقـتـدا هـستی             تویی که در ادب و فضل منتها هـستی 

تویی که قـوّت بازوی مرتضی هستی            تویی که ساقی و سقای کـربلا هـستی

وزیر کـشور عـشـقی و شاه علقـمه‌ای

تو نور چشم عـلی و عزیز فـاطـمه‌ای

کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت            کیم من آنکه که همیشه اسیر و حیرانت

کیم من آنکه کـنم جان خویش قربانت            کیم من آنکه که بود دست من به دامنت

حــوائـج هـمـۀ خـلــق را روا کــردی

مـرا ز بــدو تـولـد شـمـا دعــا کـردی

گــدای کــوی تــوأم بـی‌پــنــاه آمــده‌ام            بـه شـوق دیـدن نــیـمـه نـگــاه آمـده‌ام

به خـاک‌بـوسی تو سـر به راه آمـده‌ام            دلـم شـکـسـتـه بـبـین روسـیـاه آمـده‌ام

بـیـا و روز قـیـامت مرا شـفـاعت کن

دوبـاره مـثل هـمیـشه بـیا عـنـایت کن

دلـم هـوای تو کرده هـوای آن حرمت            هـوای سیـنه‌زنی زیر بـیرق و عـلمت

هوای روضه آن دست و بازوی قلمت            چو شمع آب شوم از گدازه‌های غمت

به قـفـل بـسـته دل‌ها فـقـط کـلـید تویی

شفـیع محـشری و بر هـمه امـید تویی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

 

چگونه ثبت کنم لحـظه‌های طاعت را            چگـونه رسم کنم راه رسم غیرت را

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن قالب شعر : مسمط

از گـلـستان ولایت خـبـر آمد خـبرآمد            که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد

افق فـضل و ادب را قمر آمد قمر آمد            یـم ایـثـار و وفـا را گهـر آمد گهر آمد


شـاهـکـار ازلـی را اثـر آمـد اثـر آمـد

فاطـمه اُمِّ بـنـین را پـسر آمد پـسر آمد

به همه صبـح تجـلای رخ یار مبارک            خـندۀ فـاطـمه و حـیـدر کـرار مبارک

جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک            جلوۀ یوسف دیگـر سر بـازار مبارک

عید میـلاد ابوالفضل عـلـمدار مبارک

نخـل سر سبز امید علوی را ثـمر آمد

شب میلاد در او شیر خـدا دید خدا را            عشق و ایثار ووفا و شرف و صدق و صفا را

آبـرو داده به میـدان شهـادت شهـدا را            لاله گون کرد ز خون تا صف محشر، یم لا را

بیشتر سینه سپر کرد و بلی گفت بلا را

هر چه بر پیکر او تیر بلا بیـشتر آمد

آمد آن کودک شیری که بود صولت شیرش            بلکه شیران شجاعت همه خوانند امیرش

دل هر سلسله در سلسلۀ زلف اسیرش            خوشتر از شیر بود وعدۀ زخم سر تیرش

اوست عباس که با دیدن رخسار منیرش

بوسه زن بازو و پیشانی او را پدر آمد

عـلـوی زاده و رخ آیـنۀ طلـعت طاها            قمر و از رخ او در دل خورشید ضیاها

این گل از کیست باین رنگ و باین بوی الها؟            که ز انفاس خوشش گلشن دین یافت صفاها

که بَرَد مژده بر آن فاطمه روحی بفداها

که از این فاطمه در جلوه حسینی دگر آمد

این همان است که فرموده قمر شمس ضحایش            نه عجب خواند اگر شیر خدا شیر خدایش

جان من جان همه عالم و آدم بفـدایش            حاجیان واله و حیرت زدۀ حج وفایش

عشق میقات و عطش مروه و خون سعی صفایش

زمزمش علقمه گردید و عمودش حجر آمد

کربلا گوهر سرخی است به دریای وجودش            شهدا در دو جهان عاشق شیدای وجودش

آخرت نعمه شوری است به دنیای وجودش            نیـنوا گوشه‌ای از زمزمۀ نام وجودش

تا گلستان شود از زخم سراپای وجودش

پیش شمشیر سراپای وجودش سپر آمد

ای زده دست خدا بوسه به دست و سر و رویت            ای گلستان وفا سبز ز خوناب گلـویت

رشته عـشق تـمام شهـدا حـلـقۀ مـویت            دیده خلق چو اطفال جگر سوخته به سویت

من نه مداح توأم بلکه گدای سر کویت

شاد از آنم که سر کوی تو عمرم بسر آمد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است            دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر            اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است


همان که خَلقاً و خُلـقاً شده مانند پیغمبر            علیِ اکبری که نسخۀ خامش اباالفضل است

علی در ضربه‌های مستقیمش چون حسین است و            علی در ضربه‌های نا به هنگامش اباالفضل است

حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر            حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است

اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح            و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است

فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود            خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است

شبـیه تو شبـیه او میان مـردمان من هم            کسی را می‌شناسم کُل اسلامش اباالفضل است

اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است            که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

مست‌اند همه، ساقی و ساغر که تو باشی            از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی

در هـیـچ دلـی هـیـچ غــمـی راه نــدارد            دلــدار و دلارام و دلاور که تـو بـاشـی


تـکـرار اباالفـضل اباالفـضل اباالـفـضل            ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی

از گـرگ هــراسـی بـه دلـی راه نـدارد            بر یـوسف این قـوم، برادر که تو باشی

بین‌الحـرمین امن‌تـرین جای جهان است            این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

اگـر نـقــطـۀ بـا تـنــزُّل نـمـی‌کـرد            اگـر اسـمِ اعـظـم تـغـزّل نـمـی‌کرد
اگر بر ظـهـورش تـفَـعُّـل نمی‌کرد            دو عالم نبود و جهان گُـل نمی‌کرد


علی بود و خلقت سراسر علی دید
گمانم خدا عکسِ خود در علی دید

علی با خدا رمز و رازش یکی بود            علی ذوالفـقـار و نمازش یکی بود
عـلی جـبهـه و جانمازش یکی بود            علی گریه و رویِ بازش یکی بود

خـدا شـد عـلی و پـیـمـبر عـلی شد
علی در علی در علی در علی شد

که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد            خـدا جـلـوه‌هـای مـنـاجـاتِ او شـد
هـمـیـن کـه زمـانِ مـلاقـاتِ او شد            خدا مـاتِ او شد عـلـی ماتِ او شد

دلم بُـرد و هربار گـفـتم اباالـفـضل
صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل

بـبـیـن بـنـد آمـد نـفـس‌ها سـخن‌هـا            بـبـین بـاز مـانـده نـظـرهـا دهـن‌ها
از این پس تمام است این در زدن‌ها            نــیــازی نـبـاشـد بـه ایـن آمـدن‌هـا

که می‌بـیـند امشب دلم پـر زدن را
که می‌بـینم امشب دوباره حسن را

اگـر آبِ دریــا مـرَّکـب شـود بــاز            زمیـن از غـزلـهـا لـباب شـود باز
ادب پیـشِ مدحش مـؤدّب شود باز            رسیده است جا پایِ زینب شود؛ باز

که زینب بگوید که ای جان من تو
که باب الحسین و که بابُ الحسن تو

دعـا کـرد مـیــدان عــلَـم بـرنـدارد            در این مـعـرکـه یک قـدم برندارد
دعــا کـرد تــیــغ دو دَم بــرنـدارد            که لشگر سر از خاکِ غم برندارد

فـقـط یال و کـوپـال یـکـسر بریزد
فقـط سر بـریـزد فـقـط سر بـریزد

عـلی بین میدان که تصویر می‌شد            چنان ضربه‌های تو تـکـثیر می‌شد
زمـان فــرارِ هــمــه دیــر مـی‌شـد            که لشگر به خاکت زمین‌گیر می‌شد

پـنـاه حــرم دسـت آب آورِ تـوست
دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست

خدا این حرم را عجب دیدنی گرد            پُر از دست خالی پُر از ارمنی کرد
وَ لـطـف تو درد مرا گـفـتـنی کرد            دلم را به زلف تو پـیـوسـتـنی کرد

مرا دسـت خـالـی رهـا می‌کـنی نه
مــرا دور از کـربـلا مـی‌کـنـی نـه

تــو نــور قــمـرهـای اُمُّ‌الـبَــنــیـنی            دعــای سـحــرهــای اُمُّ‌الــبَــنــیـنی
تـو شـاه پــسـرهـای اُمُّ‌الــبَــنــیـنـی            یــل شــیــرِ نـرهـای اُمُّ‌الــبَــنــیـنی

فـقـط بوسه زد روی بالت عـزیزم
فـقـط گـفـت شـیـرم حالت عـزیـزم

نظر میخوری رویِ خود را بپوشان            از این تیر اَبروی خود را بپوشان
از این نیزه پهلوی خود را بپوشان            از این تیع بازوی خود را بپوشان

زمین می‌خورم تا زمین می‌خوری
به روی زمین با جـبین می‌خوری

اگر خار چـشمانتان این سپاه است            که ای خصم پایانتان این سپاه است
که کابوس دورانتان این سپاه است            فقـط دشمن جانـتان این سـپاه است

سـپاهی که ایرانی‌اش بَسِّـتان است
فقـط یک سلیـمانی‌اش بَسِّتان است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و جلوگیری از کج تابی معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

علی بود و خلقت سراسر علی دید           خدا عکسِ خود را فقط در علی دید

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ز امر حق گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین            چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین

غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین            ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود اُمُّ البنین


بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر

گوشۀ قنداقه‌اش زد مُهـرۀ چـشم و نظر

دور تا دورش شلوغ و نامِ او آرامِ جان            چشم‌هایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان

می‌رسد دائم صدایِ هلهـله از عـرشیان            بوسه زد بر دسـتهای او پدر وقتِ اذان

اینچنین بی‌واسطه حلّالِ هر مشکل شده

ظاهراً عـباس! در واقـع ابوفـاضل شده

چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد            رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد

دور بـاشد از وفـاداریِ او چـشـمـانِ بـد            شد علمدار و همین را زد به نام خود سند

روی شمشیرش؛ علی حیدر مدد مکتوب شد

تا ملقَـب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد

حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب            شد برای زینبِ کبری در آرامش سـبب

مشکیِ عمّامه‌اش زد بارها طعنه به شب            تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب

تا گـره افـتاد در کارم سـریع و بی‌دلـیل

حاجتم را بر پرِ کـنجِ علـَم بستم دخـیل!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای چـهـرۀ مـنـوّر تو رهـنـمای خلق            ای نـوکـری خـانـۀ تو ادعـای خـلـق

اصلاً شـبـیه نیـست به ما آفـریـنشت            ای نور ذات اقدس تو مـاورای خلق


یک در هـزار علت خلق تو این بُوَد            روزی رسان رسانده تو را حق برای خلق

هنگـام رفـتـنـت به زمین دید آسـمان            دارد قمر به روی زمین هم هوای خلق

از کعبه بیـشتر سر کوی تو دیده شد            وقت مراجـعـه به خـدا رد پای خلـق

باب الجـوائج هـمه حـاجت گرفـته‌ها            بازوی حیدری تو مشکل گشای خلق

دستی که شد دخیل تو خالی نمی‌شود            دست شماست پر شدن دستهای خلق

میزان قرب ما به خدا حد عشق توست            با حُبّ تو محاسـبه گردد بهـای خلق

چشمت بهشت و اخم شما دوزخ من است            ای خاستگاه و مأمن خوف و رجای خلق

من هر چه خواستم به شما رو زدم فقط            هـستم گدای تو که نباشـم گدای خلق

زوّار کـربـلا چـقَـدَر با تـو راحـتـنـد            امن است در جوار حریم تو جای خلق

پـیـش فـرات رفـتن زوّار دیـدنی‌‌ست            وا می‌شود به روضۀ خونبار پای خلق

آه ای فرات دست علمدار ما چه شد؟            با پیکری رشید چه کرده جفای خلق

پاشو که چشم‌های عدو‌ هرز می‌رود            بغضی شکست در نفس نینوای خلق

تا که عـلم ز دست تو افتاد بر زمین            از دیده‌ها چکیده شد اشک عزای خلق

هر مجلسی که خوانده شده روضۀ عطش            مثل خـودِ رباب گرفـته صـدای خلق

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کـوه می‌سـازد نگـاهِ دلـنـشـیـنت کـاه را            یوسفِ گمگـشته کرده با تو پـیدا راه را
عـشق در ذاتِ تو مـعـنا می‌کـنـد الله را            ماهِ هفتاد و دو تن! شرمنده کردی ماه را


ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی
جای دست از تیر دستان روی پیکر داشتی

جـذبۀ ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست            طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست
از ولادت تا شهادت زینبت دمسازِ توست            واژۀ باب الحوائج در لقب اعجازِ توست

جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم
می‌شود در کـربـلا نامِ تو سـقّـای حـرم

اسوۀ عشق و ادب هستی و تـندیسِ وفا            در مــقــامِ بـــنـدگـی آئـیـنـۀ روی خــدا
آمدی سـاقـی شـوی در خـیـمـۀ آلِ عـبا            تا بریـزد خـونِ پاکـت در زمینِ کـربلا

در لقب سقّا و صدّیق، عبدصالح، مستجار
خشمِ سختِ ابروانت مثلِ تـیغِ ذوالفـقار

هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت            در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت
هست بیچاره هر آنکه سائلِ این در نگشت            هر که از عشقت چشیده، عاشقِ دیگر نگشت

نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما
ماهِ ما گنجـینۀ عشق است در ایـمانِ ما

دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن            هم عـلـمدار حـسین و هم وفـادارِ حسن
کـربلا هـمپای اربـاب و شهـیـدِ بی‌کـفن            او که دارد زخم از اهلِ شقاوت بر بدن

در بـلا جـان داد و امّا بـنـدۀ کـافـر نشد
تا ابـد شـرمـنـدۀ روی علـی اصغر نشد

عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی می‌کند            چیست در نامش مگر اینگونه غوغا می‌کند
قفلِ هرچه بسته را با چشمِ خود وا می‌کند            کورِ مادر زاد را با عـشق بیـنا می‌کـند

بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است
ماه و خورشید و فلک بر گردِ او در حرکت است

ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت            در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت
او که از دست حسینش لوحی از تایید داشت            جرعه‌جرعه عشق را در ساغرِ توحید داشت

تا که تصویرش دلِ آئینۀ آب آمده است
جان او از آهِ طفلان در تب و تاب آمده است!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : بهنام فرشی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

بـایـد دخـیـل بـارشِ الـطـافِ رب شـود            تا یک قلم به وصفِ رُخَت منتخب شود

وقتی که شعر در پیِ اوصافِ حُسنِ توست            بـایـد تــمـامِ قـافــیـه‌هـایـش ادب شــود!


ای کاشف الـکـروبِ عـزیـزانِ فـاطـمه            شعرم وضو گرفته به تو مُنـتـسب شود

من لکّه‌ای سیـاه در این آستـان، قـبـول            لطـفی نـمـا که عـاقـبـتـم خـالِ لـب شود

دستت به آبِ علقمه خورده عجیب نیست            روزی فرات، سـرزده مـاءُالعِـنَب شود

در صُنعِ ما خدا به خودش گـفته آفرین            شاید که ذکـرِ صُنـعِ تو یالَـلعَجـب شـود

گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه

بی‌اخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه

با این لـغـات شَـأنِ تو مـعـنـا نـمی‌شـود            واژه طـرازِ حُـسـنِ تـو پـیـدا نـمی‌شـود

فرمـوده‌ای غـلامِ حـسـینی به هر نَفَـس            آخـر غــلام ایـن هــمـه آقـا نــمـی‌شـود

رو تافـتی ز علقمه اعـلان کنی به خلق            محـتـاجِ رود، حـضرتِ دریـا نمی‌شـود

می‌خواست دل مقیمِ ضریحت شود ولی            گـفتند جای حضرتِ عـیسی؟ نمی‌شود!

تـو خـادم حــسـیـنـی و مـن خـادمِ تـوأم            این هم ز لـطفِ توست وَ اِلّا نـمی‌شود!

گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه

بی‌اخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : ترکیب بند

دلی که عـشق در آن جـا نگـیرد            سـراغ از عــالـم بــالا نـگـــیرد
خدا را شکر اصلا بین ما نیست            کـسـی کـه دامـن مــولا نـگـیـرد


نشد یک لحظه هم درمانده باشیم            خـدا عــبـاس را از مـا نـگـیـرد
بـه لـب داریـم ذکـر یا ابالـفـضل            چـرا دسـت دعـای ما نـگـیـرد؟!
کـسـی که رفـت زیـر پـرچـم او            سـراغ از جـنّـت الاعـلا نگـیـرد
در این دنیا چه مومن؛ چه گنهکار            نشد که حاجـت از سـقّـا نـگـیرد

وفـا تـنهـا شود معـنی ابالـفـضل
رفـیـق بی‌کـسی یعـنی ابالـفـضل

سعادت گـشت با ما همدم امشب            جهان آزاد شد از هر غـم امشب
عـلی با ذکـر ای جانم ابالـفـضل            خریده خوب و بد را درهم امشب
بیا صاحب زمان وقـتـش رسیده            ابالـفـضلی شده یک عـالم امشب
بـه روی گــنــبــد اربـاب عــالـم            تماشایی‌است رقص پرچم امشب
ابالفضل یا ابالفـضل یا ابا لفضل            نـوای بـاز دم گـشت و دم امشب
رسـیـده حـضـرت باب الحـوائج            مبادا از خدا خـواهی کم امشـب

امـیـد نـا امـیـدی‌هـاسـت عـبـاس
پــنــاه آخــر دنــیـاسـت عـبــاس

دل و جـان بـنی الـزهـرا رسـیده            ادب را بـهـتـرین مـعـنـا رسـیـده
خدا لـرزانـده جـان دشـمـنـان را            یـل بـا غـیــرت مــولا رســیــده
به ما عـیدی بده زهـرا، دوبـاره            عـــلـی عــالــی اعــلا رســیــده
ملائک فـطـرسی دیگـر بـیـارید            حـسـیـن روز تـاسـوعـا رسـیـده
ز سـقـاخـانه‌ها حـاجـت بگـیـرید            که امشب حـضرت سـقـا رسیده
زمـیـن کـربـلا چـشـم تو روشن            کس و کـار حـسـیـنی‌ها رسـیـده

رسـیـده حــیـدر گــردان اربـاب
هــمـان اول بـلاگــردان اربــاب

الا یـا ایـهـا الـسـاقی ابـالـفـضـل            تو نـور چـشم عـشـاقی ابالفضل
ز سـر تـا پـا عـلـی مـرتـضـایی            بـدون هـیـچ اغـراقـی ابالـفـضل
چگونه محـو گشتی در حسـینت            که این گونه شدی باقی ابالفضل
فـقـیری بهـتـر است از پادشاهی            اگـر تو مـرد انـفـاقی ابالـفـضـل
چه کردی که خدا از هر نژادی            به تو داده است مشتاقی ابالفضل
بهشت افتاد از چشم، آن زمان که            شدی در کـربلا سـاقی ابالفـضل

تو ای ساقی چه در پیمانه داری
چه کردی یک جهان دیوانه داری

غـلامـیت بـرای مـا مـدال اسـت            ابالفـضلی شدن اوج کـمال است
چه باید گویم از تو که وجـودت            مـبـرّا تا ابـد از هـر مـثـال است
فلک بر ماه خود دیگر نکن فخر            علی ماهـش مبـرّا از مثال است
تـو مـا را نـوکـر اربـاب کـردی            حسینی بودنِ بی‌تو، مـحال است
بگـویم از کـدامین مهـربـانیت؟!            زبان از شکر الطاف تو لال است

دعا کـن محـو خـوبی‌هـات باشم
شـهـیـدِ روز تـاسـوعـات بــاشـم

تـو اوج روضـه‌هـای کـربـلایی            شـده سـقـایـی‌ات چـه مـاجـرایی
که لب تـشنه ترین مـرد جـهـانی            کـه امّـیـد هـمـه شـرمـنـده‌هـایـی
مگر غیر از وفا از تو چه دیدند            که در حقّت چنـین شد بی‌وفـایی
نـدارد که صـدا، یک دسـت امـا            تو بی‌دسـتـیت هـم دارد صـدایی
به فریادت رسید از عرش زهرا            تو را تـا زد، عـمـود بـی‌هـوایی
دو چشمت بسته شد، وا گشت راهِ            جسارت، ظلم، غارت، بی‌حیایی
هنوز اهل حرم چـشم انـتـظارت            هـنـوز از عـلـقـمـه آیـد صـدایی

خــداونــدا عــلــمــدارم نـیــامــد
یـگـانـه یــاور و یــارم نــیــامــد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به سخنان مقام معظم رهبری و دیگر مراجع در مورد علامت بیت زیر تغییر داده شد

کـسی که رفـت زیر این علامت            سـراغ از جـنّـت الاعـلا نگـیـرد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

که لب شرمنده ترین مـرد جهـانی            کـه امّـید هـمـه شـرمـنـده‌هـایـی

بیت زیربه دلیل مستند نبودن مصرع اول و ایراد محتوایی در مصرع دوم حذف شد

عـلی بوسـیده دسـتان تو را، پس            پرستش کردنت بر ما حلال است